-hoseinrafiee-storeis

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

متن کامل داش آکلاثری از صادق هدایتهمه اهل شیراز میدانستند که داش آکل و کاکارستم سایه یکدیگر را با تیر میزدند. یکروز داش آکل روی سکوی قهوه خانهٔ دو میلی چندک زده بود، همانجا که پاتوغ قدیمیش بود. قفس کرکی که رویش شلهٔ سرخ کشیده بود. پهلویش گذاشته بود و با سرانگشتش یخ را دور کاسهٔ آبی میگردانید. ناگاه کاکارستم از در درآمد، نگاه تحقیر آمیزی باو انداخت و همینطور که دستش بر شالش بود رفت روی سکوی مقابل نشست. بعد رو کرد به شاگرد قهو چی و گفت:"به به بچه، یه یه چای بیار بینیم."داش آکل نگاه پرمعنی بشاگرد قهوه چی انداخت، بطوریکه او ماستها را کیسه کرد و فرمان کاکا را نشنیده گرفت. استکانها را از جام برنجی در میآورد و در سطل آب فرو میبرد، بعد یکی یکی خیلی آهسته آنها را خشک میکرد. از مالش حوله دور شیشهٔ استکان صدای غژ غژ بلند شد.کاکا رستم از این بی اعتنائی خشمگین شد، دوباره داد زد: "مه مه مگه کری! به به تو هستم؟!"شاگرد قهوه چی با لبخند مردد به داش آکل نگاه کرد و کاکا رستم از ما بین دندانهایش گفت:"ار وای شک کمشان، آنهائی که ق ق قپی پا میشند اگ لولوطی هستند ا ا امشب میآیند، و په په پنجه نرم میک کنند!"داش آکل همینطور که یخ را دور کاسه می‌گردانید و زیر چشمی وضعیت را میپائید خندهٔ گستاخی کرد که یک رج دندانهای سفید محکم از زیر سبیل حنا بستهٔ او برق زد و گفت:"بیغیرتها رجز میخوانند، آنوقت معلوم میشود رستم صولت وافندی پیزی کیست."همه زدند خنده، نه اینکه به گرفتن زبان کاکا رستم خندیدند، چون میدانستند که او زبانش می‌گیرد، ولی داش آکل در شهر مثل گاو پیشانی سفید سرشناس بود و هیچ لوطی پیدا نمیشد که ضرب شستش را نچشیده باشد، هر شب وقتیکه توی خانهٔ ملا اسحق یهودی یک بطر عرق دو آتشه را سر می کشید و دم محلهٔ -hoseinrafiee-storeis...ادامه مطلب
ما را در سایت -hoseinrafiee-storeis دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoseinrafiee بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 12:25